کلوبي ها

arya

رمان بخش8

خب بچه ها اینم بخش 8 که امیدوارم خوشتون بیاد

اگه کمی زیاد به حاشیه رفتم شرمنده!!!! چون هنوز نمیدونم آزمون رو چطور توصیف کنم.

لطفا نظراتتون رو توی وبلاگ بزارید. خوشحال میشم از نقدهاتون استفاده کنم.


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,

] [ 20:19 ] [ محمد امین حاج آقاسماکوش ]

[ ]

رمان بخش7

خب بچه ها اینم بخش 7. امیدوارم خوشتون بیاد.

بازم از همه تون تشکر میکنم.

نقد و نظر یادتون نره.


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,

] [ 20:18 ] [ محمد امین حاج آقاسماکوش ]

[ ]

رمان بخش6

اینم از بخش 6 رمانم.

ممنونم از همتون که دارید حمایت می کنید.

امیدوارم از این بخش هم خوشتون بیاد.

دوستتون دارم. نقد و نظر هم یادتون نره.


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,

] [ 20:17 ] [ محمد امین حاج آقاسماکوش ]

[ ]

رمان بخش5

اینم بخش 5 رمانم.

امیدوارم از این بخش هم خوشتون بیاد. البته میدونم که خوش سلیقه اید و خوشتون میاد

البته باید یه تشکر هم از تمامی دوستان به خصوص مازیار و تابان بکنم که با حمایت هاشون من رو

یاری کردن.

نظر و نقد هم فراموش نشه!!!!!!!


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,

] [ 20:12 ] [ محمد امین حاج آقاسماکوش ]

[ ]

رمان بخش4

خب اینم بخش 4 رمانم واسه دوستای گل خودم.

امیدوارم از این بخش هم خوشتون بیاد.

نقد و نظر فراموش نشه!!!!!!!


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,

] [ 20:10 ] [ محمد امین حاج آقاسماکوش ]

[ ]

رمان بخش3

 

اینم بخش 3 رمانم.

بازم امیدوارم خوشتون بیاد.

بازم میگم نقد و نظر یادتون نره.


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,

] [ 19:58 ] [ محمد امین حاج آقاسماکوش ]

[ ]

رمان بخش2

خوب اینم بخش دوم واسه دوستای گلم.

امیدوارم از این هم خوشتون بیاد.

دوباره میگم نظر و نقد فراموش نشه!!!!!!!!!!!

این رمان اثری از دوست عزیزم سهند سعیدی می باشد


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,

] [ 19:56 ] [ محمد امین حاج آقاسماکوش ]

[ ]

رمان بخش1

بچه ها اینم بخش اول رمانم.

امیدوارم خوشتون بیاد.

نظر هم بزارید و نقد کنید خوشحال میشم.


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,

] [ 19:54 ] [ محمد امین حاج آقاسماکوش ]

[ ]

یک دونده اسپانیایی نشان داد که گاهی اوقات برد همه چیز نیست .

یک دونده اسپانیایی نشان داد که گاهی اوقات برد همه چیز نیست .

ورزشکار اسپانیایی ایوان فرناندز آیانابا با از دست دادن پیروزی برای انجام کار صحیح دنیا را تحت تاثیر قرار داد.
آخر مسابقه بود و دونده اسپانیایی می بینه که دونده کنیایی خیلی آروم داره می دوه. متوجه می شه که دونده کنیایی فکر می کنه مسابقه تموم شده. برای همین به جای این که یک برد غیرمنصفانه به دست بیاره، می ره پشت حریفش و خط پایان رو نشونش می ده.
آنایا گفت :خودم را سزاوار برد ندیدم . آن کاری را که باید انجام می دادم انجام دادم . آن برنده حقیقی بود .دونده کنیایی فاصله زیادی را ایجاد کرده بود که اگر اشتباه نمی کرد نمی تونستم فاصله را از بین ببرم . به محض اینکه دیدم از حرکت ایستاد، فهمیدم که نباید آن را رد کنم .این عمل ممکن است که باعث عدم برد آنایا در مسابقه شده باشد ، یا اینکه مربی او از این کار ناراحت باشد ، ولی او طرفداران زیادی پیدا کرد.
همچنین در فیسبوک بیش از ۵۰۰ در خواست دوستی جدید داشته استکوتاه شود

[ دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:,

] [ 14:32 ] [ محمد امین حاج آقاسماکوش ]

[ ]

داستان سه پیرمرد

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»


عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گف
ت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!

بله… با عشقه که میتونید هر چیز یکه می خواهید به دست بیاردید .

[ شنبه 3 اسفند 1392برچسب:,

] [ 18:3 ] [ محمد امین حاج آقاسماکوش ]

[ ]

مجله اينترنتي دانستني ها ، عکس عاشقانه جديد ، اس ام اس هاي عاشقانه
[ ????? : ????? ????? ] [ Weblog Themes By : Persian Skin ] صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد