داستان مداد

داستان مداد

پسرک پدربزرگش  راتماشا می کردکه نامه ای می نوشت.

بالاخره پرسید:ماجرای کارهای خودمان را می نویسید؟دربارهی من می نویسید؟

پدربزرگش ازنوشتن دست کشیدولبخندزنان به نوه اش گفت:

_درسته درباره ی تومی نویسم اما مهم تر ازنوشته هایم مدادی است که باآن می نویسم.می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند

این مدادشوی.

پسرک باتعجب به مدادنگاه کرد چیز خاصی درآن ندید.اما این هم مثل بقیه مداداهایی است که دیده ام.بستگی داره چطوربه آن نگاه کنی.

صفت اول:

می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود داردکهحرکت توراهدایت می کند.اسم این دست خداست.اوهمیشه بایدتورادرمسیراراده اش حرکت دهد.

صفت دوم:

گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی وازمدادتراش استفاده کنی.این باعث می شودمداد کمی رنج بکشد اما آخرکار،نوکش تیزتر

 می شود.پس بدان که بایدرنج هایی راتحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود که انسان بهتری شوی.

صفت سوم:

مدادهمیشه اجازه می دهدبرای پاک کردن یک اشتباه از پاکن استفاده کنیم.

بدان که تصیح یک کارخطا،کاربدی نیست.درواقع برای اینکه خودت را درمسیردرست نگهداری مهم است.

صفت چهارم:

چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست،زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است.پس همیشه مراقب درونت باش چه خبر است.

صفت پنجم:

همیشه اثری از خود به جا می گذارد.

بدان هرکار در زندگی ات می کنی روی به جا می گذاردوسعی کن نسبت به هر کاری میکنی هوشیار باشی وبدانی چه می کنی.

 



نظرات شما عزیزان:

leyli.net7
ساعت14:01---2 اسفند 1392
موضوع وبلاگتون چیه
پاسخ:موضوع خاصی هنوز انتخاب نکردم چون انواع مطالب هستش


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 2 اسفند 1392 | 12:39 | نویسنده : محمد امین حاج آقاسماکوش |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.